محدثه شوشتری- نه «مجرم» هستند، نه «کلاهبردار» و «سارق» و نه بالاتر از همه اینها «جنایتی» به دست آنها رقم خوردهاست. آنها فقط «مقصر» شناخته شدهاند برای حوادث یا مشکلاتی که ناخواسته رخ داده است و حالا باید غرامتش را پرداخت کنند، اما ناچاری و نداری، این مقصران را دربند کرده و در کنار آنهایی که مجرم و زندانیاند روزگار میگذرانند به امید خیرانی که شاید نگاه انساندوستانه و کمک مالیشان قفل زندان را از زندگی آنها بردارد و به آغوش خانوادهای که چشمانتظارشان است برگردند، خانوادهای که بچهها دلتنگ بابایند و مادری پیر که آخرین آرزویش قبل از چشمبستن از دنیا آزادی و دیدار فرزندش است.
این قصه پرغصه، حال و روز ۶۷۷ زندانی جرائم غیرعمد در خراسانرضوی است که ناتوانی در پرداخت بدهی، آنها را پشت میلههای زندان انداختهاست. به امید آنکه انعکاس وضعیت زندگی این خانوادهها کمک مردم و خیران را به همراه داشتهباشد و گرهی از زندگی آنها بگشاید، در ادامه به سراغ یکی از همین خانوادههای زندانی رفتیم که البته در گزارشهای بعدی نیز به نمونههایی دیگر از زندگی این خانوادهها خواهیمپرداخت.
قرار قبلیمان برای دیدار این خانواده زندانی، روز جمعه نوزدهم آذرماه است. برف همهجا را سفیدپوش کرده و سوز سرما خیابانهای شهر را خلوت. پرسانپرسان به دنبال نشانی هستیم که از «ستاد رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند» گرفتهایم. نشانی در محدوده سیدی است که یکی از معابر فرعی آن را تا نزدیکی کوههای خلج پیشمیرویم. بعد از عبور از خیابانهای کمعرض، پلاک خانه را در یک کوچه ۴متری مییابیم. درب کوچک خانه زنگی برای خبردارکردن صاحبخانه ندارد. در را میکوبیم. شدت سرما به قدری است که دستمان به در میچسبد. چند دقیقهای میگذرد که خانمی جوان در را به رویمان میگشاید.
ورودی خانه را از چند پله بالا میرویم. وارد که میشویم دو دختربچه هشتساله و دوساله که پدرشان را به دلیل زندانیشدن مدتهاست ندیدهاند به استقبالمان میآیند. فضای خانه در مجموع یک اتاق و آشپزخانه کوچک است که بخشی از سقف آشپزخانه هم رو به پشتبام خانه باز است. در این سرمای سوزناک، با پلاستیکی مشکی سقف را پوشاندهاند تا سرمای کمتری وارد خانه شود.
تا گفتگو آغاز میشود و بحث زندان و حادثه پیش میآید، دخترها هرکدام در گوشهای از آغوش مادر جای میگیرند. زینبکوچولو در بغل مادر و خواهر بزرگترش روی زانوی مادر مینشیند. مادر بچهها قبل از صحبت از روز حادثهای که سبب زندانیشدن سایه بالای سر خود و فرزندانش شده، از ماجرای معلولشدن همسرش میگوید.
حادثهای که مرد خانه را راهی زندان کردهاست
داستان از آنجا شروع میشود که یکی از پاکبانان زحمتکش شهر مشهد سال۸۹ در تصادفی با کامیون، پای راست خود را از دست داده و معلول و ازکارافتاده میشود. هنوز غم این معلولیت و خانهنشینی نانآور خانه از دل این خانواده رخت نبستهبود که حادثهای بهمراتب تلختر رخ میدهد. این حادثه به سال۹۲ برمیگردد، زمانی که این پاکبان معلول برای ترمیم سقف خانهاش و انجام یک بنایی جزئی در پشتبام خانه، کار را به استادبنایی میسپارد. استادبنا هم برای کمکدست خود، کارگری را به کار میگیرد. بنایی را از صبح زود آغاز میکنند و کارگر شروع به بالاکشیدن مصالح ساختمانی با بالابر میکند. در حین کار، بالابر به دیوار گیر میکند و ناگهان بر روی کارگری که استادبنا برای کمک به خودش آوردهبود میافتد. در این حادثه مهرههای کمر کارگر جوان بهشدت آسیب میبیند و بعد از چند ماه بستریبودن در بیمارستان امدادی مشهد، مرخص میشود، اما دیگر توان راهرفتن و تحرک را ندارد و گوشه خانه افتادهاست.
خانواده کارگر آسیبدیده همان سال۹۲ به دادگاه شکایت و تقاضای دیه میکنند. دادگاه بعد از بررسی پرونده، ۶۰ درصد صاحبکار که صاحب خانه و همان پاکبان ازکارافتاده شهر بود و ۴۰درصد استادبنای کار را مقصر اعلام میکند. دیه کارگر آسیبدیده ۴۰۰میلیون تومان تعیین میشود که ۲۱۵میلیون تومان آن را باید پاکبان معلول و ۱۸۵میلیون دیگر را استادبنای کار پرداخت کند.
شاید در نگاه اول اینگونه برداشت شود که کارگر جوان را استادبنا به کار گرفتهبود، اما از آنجایی که حادثه در محیط کار مربوط به صاحبخانه رخ داده و او بیمه سوانح کار را برای بنایی در خانهاش نگرفتهبود، به این میزان درصد مقصر شناخته میشود.
مشکلات زندگی در کنار بزرگکردن ۲ بچه قد و نیمقد بدون پدر
ماجرا به اینجا که میرسد، همسر زندانی میگوید: «من و همسرم اصلا اطلاعی از اینکه باید قبل از بنایی و ساختوساز در خانهمان بیمه سوانح کار میگرفتیم نداشتیم. اگر بیمه سوانح محیط کار را میگرفتیم، سر کار هر اتفاقی که برای کارگر میافتاد، بیمه پاسخگو بود. هزینه کل بیمه ساختمانی مربوط به کار ما به ۱۰۰هزار تومان هم نمیرسید، اما از این قوانین آگاهی نداشتیم، چراکه اگر آن ۱۰۰هزار تومان بیمه را پرداخت کردهبودیم، حالا نه همسرم در زندان بود و نه بار دیه ۲۱۵میلیونتومانی بر دوشمان سنگینی میکرد که هیچ اندوختهای برای پرداخت آن نداریم و همسرم باید سالها در زندان بماند.»
این خانم جوان حالا مانده با مشکلات زندگی و بزرگکردن دو بچه قد و نیمقد بدون پدر چه کند و از طرفی چرخ زندگیاش برای رفع امورات مالی زندگی نمیچرخد. او به هر دری که فکر میکرده شاید گرهی از مشکلات زندگیاش را باز کند یا راهی برای آزادی همسرش از زندان پیدا کند زدهاست، از کمیته امداد گرفته تا بهزیستی و آستان قدس، اما کمیته امداد و بهزیستی به دلیل همان حداقل مقرری ازکارافتادگی همسرش، اعلام کردند که هیچ کمکی نمیتوانند بکنند. از معاونت امداد آستان قدس هم که امداد خواسته، گفتهاند برای تحقیق و بررسی از وضعیت زندگیاش میآیند و او همچنان منتظر این نهاد هم هست.
در عین حال، همسر این زندانی از دلجوییها و همراهیهای ستاد رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند قدردانی میکند و میگوید: «در این مدت، ستاد دیه تمام تلاش خود را کرد که خیری برای آزادی همسرم پیدا شود، اما چون مبلغ دیه بالاست، هنوز خیری پیدا نشدهاست. حتی با خانواده شاکی هم صحبت کردند که مبلغی از دیه را تخفیف دهد، اما آنها هنوز راضی نشدهاند. با این وضعیت، توکلم اول به خدا و بعد به کمک ستاد دیه و خیران است.»
از همسر این زندانی درباره کمک فامیل و آشنا هم میپرسیم که میگوید: «خانواده خودم تا جایی که از دستشان برمیآید حمایت معنوی میکنند، اما پولی برای کمک به پرداخت دیه یا سندی که به طور موقت بتوانیم همسرم را آزاد کنیم ندارند. پدر خودم در روستای رباطسنگ تربتحیدریه کشاورز است و پدر همسرم نیز همولایتی خودمان و کشاورز ۷۰سالهای است که هیچ اندوخته و پولی برای آزادی پسرش ندارد.» وی میگوید: «در حال حاضر استادبنای کار با قرار وثیقه آزاد است، اما چون ما در فامیل و آشنا سند ملکی که ارزش ۲۵۰میلیونتومانی داشتهباشد را نداریم، حتی با قرار وثیقه نیز نمیتوانیم همسرم را آزاد کنیم. خانه فعلی سکونت خودمان هم که سند ندارد و قولنامهای است و ارزش آن به بیش از ۲۵میلیون تومان هم نمیرسد. همه درآمد همسرم به همان ۶۵۰ هزار تومان حقوق ازکارافتادگی ختم میشد. در این سرما حتی بخاری هم نداشتیم که یکی از آشنایان برایمان تهیه کرد و آورد. امسال هزینه سرویس مدرسه دخترم که ۴۵۰هزار تومان برای کل سال تحصیلی است را نتوانستم تهیه کنم و او هرروز پیاده در این روزهای سرد زمستان به مدرسه میرود و برمیگردد.»
همسر این زندانی از شرکت آب و فاضلاب هم گلایه میکند که به درخواستهای او درخصوص نداشتن هزینه طرح اگو توجهی نکردند و اخطار قطع انشعاب آب خانهاش را به دلیل پرداختنکردن هزینه یکمیلیون و ۷۰۰هزار تومانی دادهاند. او میگوید:«به شرکت آب و فاضلاب اعلام کردم که شوهرم زندان است و پولی برای پرداخت هزینه اگو ندارم، اما گفتند که این هزینه را باید پرداخت کنم.»
اولین بار که برای ملاقات به زندان رفتیم، دخترم پدرش را عمو صدا میزد
صحبتها و درددلهای این مادر جوان که تمام میشود، سر صحبت را با دختربچهها باز میکنیم. از دختر بزرگ این زندانی جرائم غیرعمد درباره پدر میپرسیم. با بغضی که صدایش میلرزد، میگوید: «بابا رو خیلی دوست دارم، اما خیلی وقته پیش ما نیست و من دلم براش خیلی تنگ شده». او بزرگترین آرزویش را برگشتن پدرش میداند و با همان ذهن بچگانهاش اصلا اسم زندان را هم در صحبتهایش به کار نمیبرد. گویا او هم باور دارد که زندان جای پدرش نیست و اگر او را آنجا نگهداشتهاند، فقط به خاطر بیپولی است و برای دیهای که باید برای حادثهای غیرعمدی پرداخت کنند اما توان مالیاش را ندارند.
مادر با نوازشی بر سر دخترش که بغض ادامه سخنانش را قطع کرده، میگوید: «وقتی همسرم را به زندان بردند، به دختر بزرگترم گفتم که بابا شهرستان رفته، اما چند هفته و ماهی که گذشت، خیلی بیتابی میکرد. گوشهگیر و بهانهگیر شدهبود. مجبور شدم بگویم پدرش در زندان است به خاطر کارگری که در خانه ما مجروح شد.» همسر این زندانی صحبتهایش را از قرارهای ملاقات فرزندانش با پدر در زندان مشهد پی میگیرد و میگوید: «بچهها را هر چندهفته یکبار برای دیدن پدرشان به زندان میبرم. دختر کوچکم، زینب، وقتی پدرش به زندان افتاد، یکساله بود. ماههای اول که تازه به صحبتکردن افتادهبود، وقتی ملاقات میرفتیم، پدرش را عمو صدا میزد. چهره همسرم را میدیدم که چقدر از این دلتنگی و دوری بچههایش رنج میبرد، آنقدر که صحبتکردن دختر را ندیده و حالا که شروع به صحبت کرده، او را عمو صدا میزند.» گفتگویمان که با این خانواده زندانی به پایان میرسد، با امیدواری، فقط یک جمله را در سخنانش تاکید میکند: «ممکن است کسی با شنیدن مشکلات زندگیمان برای کار خیر و کمک به آزادی همسرم کمک کند؟»
لازم به ذکر است کمکهای مردمی و خیران به خانوادههای زندانیان از طریق «ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند» واقع در خیابان صاحبالزمان مشهد پیگیری میشود که مردم میتوانند با مراجعه حضوری یا ارتباط با شمارهتلفن ۳۸۴۸۷۷۴۷ به هر خانواده و زندانیای که خودشان انتخاب میکنند کمک کرده و زمینه آزادی او را فراهم کنند. با توجه به بررسی پرونده این زندانی در ستاد دیه، چنانچه حداقل ۵۰درصد بدهی آن از طریق کمک خیرین و مردم تامین گردد، ستاد دیه باقیمانده بدهی را از طریق منابع در اختیار و تسهیلات بانکی تامین خواهدکرد.